ساقرم شکست ای ساقی........

همه حتما یکبار کنار دریا رفتین چشم تا میبینه آبی آب و آسمون.

خیلی قشنگه و لذتی که تو بازی کنار دریا هست هیجا نیست و دست

نوازشش که باموج به سرمون میکشه اما وقتی سوار یه قایق وسط

دریا که دورتادور تو آب گرفته چنان بی رحم می شه که نگو. باطوفانش

همچین به سر آدم می زنه که آدم بیهوش میشه.تاوفتی که کنار دریا

مهمونش بودی تو رو شادمیکرد اما وقتی واردش شدی حتی یه چیکه

آب نمیده.فقط دریا اینطوری نیستا کوه ودشت وکویر و جنگل هم

اینطورین .اما همه شون تو یه چیز مشترکن اونم آبه.آره درست اب اما

چرا آب؟ چون در هر شرایطی زندگی بخش موجوداته هیچ وقت

عشقشو به زندگی دادن از دست نداده خوب و بد فرقی واسش نداره

به همه زندگی میده.بعضی وقت ها این آدمان که زندگی میدن زندگی

دادن باعشق.چی بگم وقتی میبینم بعضی آدمامثل کوه و دریا و کویر

عمل میکنن وقتی بهش نزدیک میشی به جای زندگی آدم از زندگی

سیر میکنه اماتو همچنان به راهت ادامه بده مثل آب همه رو سیراب کن.

ساقرم شکست ای ساقی.........

" این مطلب رو یه دوست برام فرستاده بود که خواهش کرد که

به عنوان پست بذارم "

< دوست عزیز سپاس گذارم >


 



تاريخ : 23 / 7 / 1393برچسب:ساقرم شکست ای ساقی, | | نويسنده : ساده دل |




تاريخ : 22 / 7 / 1393برچسب:خاطره ها در گلو شکست,,,, | | نويسنده : ساده دل |




تاريخ : 22 / 7 / 1393برچسب:عشق, | | نويسنده : ساده دل |

لحظه های تنهایی چه دیر میگذرد.....

دلم را به درد می آورد و مرا از زندگی خسته میکند!

شاید این سرنوشت من است که اینگونه دلشکسته باشم....

آهنگ زندگی غمگین شده ، لحظه ها هم نفس گیر شده.....

آهنگی به سبک سکوت و یک غم بی پایان در قلب تنهایم...

چه دیر میگذرد این لحظه های سرد ،

دیر میگذرد و اعماق دلم را میسوزاند....

حال و هوای این لحظه به رنگ غروب است ،

آه که چقدر این دنیا سوت و کور است!

من یک قلب شکسته در سینه دارم ،

قلبی که مدتهاست گرفتار یک سکوت بی پایان است....

دلم میخواهد سکوت قلبم را بشکنم اما بغض غریبی گلویم را گرفته است....

در حالی که بغض گلویم را میفشارد این چشمها نیز برای خود میبارد....

ببار ای چشمهای گریانم ، تا میتوانی اشک بریز و دلم را خالی کن....

ببار که دلم بدجور گرفته است.....

ای غروب تلخ تو دیگر بیخیال من شو.....

نیا که دیگر طاقت غمهایت را ندارم...

چه سخت است این زندگی ، چه تلخ است این لحظه ها ،

چه سرد است هوای قلبم.....

لحظه ها چه دیر میگذرد اما عمرم مثل باد میگذرد.....

کسی نیست اینجا ، من هستم و یک قلب تنها.....

لا به لای این غمها نه شادی هست و نه لبخندی!

رنگ شادی را فراموش کرده ام ،

دلم را به طلوع فردا خوش کرده ام.....

شب آمده و دل پر از دردم را خاموش کرده!

من هستم و یک قلب تنها ...




تاريخ : 16 / 7 / 1393برچسب:حرف دل مدیر, | | نويسنده : ساده دل |

سلام خدمت همه عزیزان...

خیلی از عزیزان پیام گذاشتن که چرا وب رو به غمکده تبدیل کردم....

درسته بهشون حق میدم....ولی اگه می فهمیدن که پشت این

لبخندهای تلخ،بغض ها و گریه هایی وجود دارد که اگر قطره ای از این

اشک ها بر سرزمینی سرسبز بیفتد به کویری بی آب و علف تبدیل

خواهد شد.اگر کسی به جای من این غم ها را میدید بخدا نمیتونست

دووم بیاره نمیخوام بگم که من فلانم و فلان،نه؛فقط به کمک خداجونم

تا حالا دووم آوردم اما دیگه نمیتونم.....

خواهش میکنم منو از دعای خیرتان فراموش نکنید..ان شاءالله

هیچ کس و هیچ کدومتون غم و غصه ای تو زندگیتون نبینید.....قدر

خودتون و زندگیتون رو بدونید و جز پدر و مادر به هیچ کسی خوبی

نکنید البته نظرها متفاوته امامن همه جوره تجربه کردم وبه این نتیجه

رسیدم و  دیگه اینکه؛به همه اعتماد نکنید(سوء تفاهم نشه)....

به هرحال ببخشید وقتتون رو گرفتم...ببخشید ناراحتتون کردم...

ممنون از حضورتون...

خدایا شکرت..........

یاعلی




تاريخ : 13 / 7 / 1393برچسب:حرف مدیر, | | نويسنده : ساده دل |

دلم گرفته ...

دلم عجیب گرفته است و هیچ چیز،

نه این دقایق خوشبو، که روی شاخه ی نارنج می شود خاموش ،

نه این صداقت حرفی ، که در سکوت میان دو برگ این گل شب بوست

نه ...هیچ چیز مرا ازهجوم خالی اطراف نمی رهاند

و فکر می کنم که این ترنم موزون حزن تا به ابـــــد شنیده خواهد شد....

ﮐﻢ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ ﺍﯼ ﻧﯿﺴﺖ؛

ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺣﺎﻟﺖ ﺭﺍﺑﭙﺮﺳﻨﺪ !

ﻭﻟﯽ ....

ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﻬﺘﺮ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﯿﺴﺖ،

ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺣﺎﻟﺖ ﺭﺍ ﻣﯿﭙﺮﺳﻨﺪ؛

ﺑﺘﻮﺍﻧﯽ ﺑﮕﻮﯾﯽ:

ﺧﻮﺏ ﻧﯿﺴﺘﻢ....

خدايــــا ...

مي خواهم اعتراف کنــم ،

ديگـــر نمي توانم ،

خسته ام ،

من امانت دار خوبي نيستم ،

" مـــــرا از مــن بـگــيــــر "....

مال خودت ،

من نمي توانـــم نگهش دارم ...!!!




تاريخ : 11 / 7 / 1393برچسب:حرف دل مدیر, | | نويسنده : ساده دل |

مواظب دل هاتون باشید

و خواهش میکنم سعی کنید دل هیج کسی رو نشکنید

امیدوارم همه عزیزان شاد و سرحال و موفق باشند

دیگه سوخته و تمام شده و جز خاکستر چیزی نمونده

میخواستم خاکسترش را دور بریزم ولی نریختم چون

یقینا میدانم طبیعت هم تحمل غم این دل را نخواهد داشت

هییییییییییییی..............




تاريخ : 8 / 7 / 1393برچسب:حرف دل مدیر,,, | | نويسنده : ساده دل |




تاريخ : 3 / 7 / 1393برچسب:خط دلم اشغال است!!!, | | نويسنده : ساده دل |